زمان! مدیریت زمنان! بدون اینکه حتی سرتو بیاری بالا یا به عقربهها نگاه کنی... :)
چعه لذتی داره وقتی سرت پایینه و جای دکمهها رو خفظی. زمان... زمان...
دلم میخواد چشمام رو باز ننم... برام مهم نیست که تهش چی نوشته میشه! نهایتا یه سری غلظ تایپی داره دیگه... زمان زمان زمااااووواواوواااان
کاش میشد به دنیا نگاه نکرد و نوشت. برام مهم نیست که تهش چی نوشته میشه، کاش میشد به دنیا نگاه نکرد و ...
آآآآآآآآآآآآآآآآآخ فرانسیس عزیز! کجااااااایی؟ ببین چگونه جان مشوش است! آآآآآآآآآخ... ع.د.د بده...
وظیفه چی بود فرانسیس؟ کجای این مسیر به اشتباه چشمامو بستم که به این بیداری دچار شدم!
اماااان از دست نووور... آآآخ امان از دست این نور لعنتی! که مجبورت میکنه چشماتو باااز کنی و خیره بشی و باز کنی و بشی و کنی و شی و نی و ایییییییییییییییییییییییی.
دلت پس چی میشه تو این نور؟ مگه توان پردازشی این وامونده چقدره؟ از بچگی پردازش تصویر پروسس سنگینی بوده. خسته میکنه آدمو این نور، خسته میکنه... که میخوره تو دنیا و فورو میره تو چشم و چار... کاش حداقل به چیزای بااهمیتتری میخورد...
// ای کاش که جای آرمیدن بودی...
// سلا...م