۰۷آبان
باران که می بارید، چتر ها تاریخی شدند...
دست ها گره خوردند
و سایه ها همزاد پندارانه در هم فنا...
باران که بارید ، چتر ها به تاریخ پیوستند.
گره ها دست خوردند
و سایه های فنا شده نقش جدایی زدند.
من سال هاست سایه ام را گم کرده ام.
سایه ی از-ابتدا-گم-شده ام را.
این جا عجیب هر شبش پس از باران است.
دست ها گره خوردند
و سایه ها همزاد پندارانه در هم فنا...
باران که بارید ، چتر ها به تاریخ پیوستند.
گره ها دست خوردند
و سایه های فنا شده نقش جدایی زدند.
من سال هاست سایه ام را گم کرده ام.
سایه ی از-ابتدا-گم-شده ام را.
این جا عجیب هر شبش پس از باران است.