شوق

آدم اما خانه ساخت ...

شوق

آدم اما خانه ساخت ...

۰۹فروردين

به آدم های این حوالی، از بچگی معشوق/معشوقه بودن را تمرین می دهند.
من اما از بچه‌گی هیچ حسی نسبت به معشوق/معشوقه بودن نداشتم!
عاشق بودن را ولی، به اندازه ی کافی تمرین کرده ام.

شاید به همین خاطر است که آدم‌ها، این‌جا، تفاوتی بین عشق و معشوق/معشوقه قائل نمی شوند!

شاید به خاطر همین بود که پدر، یک‌شنبه که لباسش را عوض کرد، همه خیال کردند آدم خوبی شده!
همه خیال کردند ذاتا عوض شده...


***

...آره فرانسیس! اما وقتی آدما دیدن پدر جدید هم مث پدر قبلی خائنه، فک کردن لباس جدیده هم خائنه!
فارق از این‌که صندلی پدر خائن بود...

اونا نمی‌فهمن که هرکس دیگه‌ای هم رو صندلی پدر بشینه خیانت می‌کنه...
هر کسی که معشوقه بودن رو از بر باشه... ولی عاشقی رو هجی نکرده باشه.

باید یادت بیاد فرانسیس! گفته بودم قبلا عاشقی پیدا نمی شود در این شهر... معشوقه‌هاشم بیش‌ازحد مصنوعین.


// حسین نوشته بود یه روز
// با دلبران هرزه‌ی تهران غریبه‌ام... هم با سکوت اهل سپاهان غریبه‌ام...

// حسین خیلی زبونش قابل فهمه... مگه نه فرانسیس؟!

حالانوشت: تصمیم گرفته‌ام همه‌ی پیش‌نویس‌های قدیمی‌ام را انتشار دهم...
حتی اگر بی‌ربطِ بی‌ربط به حال و روزمان باشد...
دارد تاریخ مصرفشان تمام می‌شود.

۹۲/۰۱/۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
پویا مصدق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی