۲۸مرداد
دلتنگی واژهی غریبیست... نه؟
این روزها دلتنگ شدهام...
دلتنگ شدن اصلا دست خود آدم نیست... یکهو آدم یاد چیزی میافتد و دلش بیصدا پایین میریزد.
یکهو آدم تصور میکند چیزی را و... [1]
***
باید دوباره برایم داستان بخوانی...
باید یک روز تمام بنشینم برایت شعر بخوانم... برای "تو"یی که دیگر "همه" نیستی! که حتی شبیه "همه" هم نیستی...
***
گاهی خیال میکنم، این دلتنگیها را خودم ساختهام!
واقعا هم همینطور است.
به هر حال، من به دلتنگ "تو" بودن افتخار میکنم.
// همی.ن !
// سلا...
// ...م
// بوی روزمرگی گرفته نوشتههام... بوی شخصی نویسی... بوی دنیا...
// مس.خ
[1] اینجای داستان یکهو آدم تصور میکند و... از داستان به خیال هبوط میکند...
۹۲/۰۵/۲۸
دست هات ... قلمت ... فکرت ...
همه از جنس دنیاست !
پس هر چی بنویسی بوی دنیا می گیره !
بوی دنیا دادن بده آیا ؟!