باید آماده شد!
باید بار سفر بست و رفت...
باید رها کرد و رها شد...
یکی از همین روزها، سر صبر با "تو" خداحافظی میکنم، و آهستهآهسته دور میشوم.
پیشترش اما -سر صبر- یک روز تمام به تو فکر میکنم... به اینکه چه بر سر زندگیت آوردم، به اینکه چه بر سر زندهگیم آوردی...
.
.
.
پیشترش اما...!
باید مرده باشد نگارنده...
***
[توی دنیای شما]چند ساعتی بیشتر نمیگذرد که مردهام...
یادت میآید فرانسیس؟
نوشته بودم حرف علی را... نوشته بودم "میخواهم بمیرم، پیش از آنکه بمیرم"...
آ...ه فرانسیس! کشته شدم... پیش از آنکه "بمیرم پیش از آنکه بمیرم"...
خودکشی میدانی چیست؟
***
حالا که دیگر همه چیز تمام شده، برایت قصه میگویم... قصهای که خ...و...د ت پیشتر، خیلی پیشتر باید میشنیدی.
یک روز صبح از خواب بیدار میشوی و احساس میکنی هیچ چیز سر جایش نیست!
از خودت بدت میآید، همه چیز را چک میکنی، مشکلی نیست، حتی ساعت کهنهی روی دیوار هنوز زمان را با نفسهای سردش دنبال میکند.
یادت میآید جای چیزها نسبیست توی دنیای ما... یادت میآید اینکه هیچ چیز سر جایش نیست، میتواند بهخاطر این باشد که تو سر جایت نیستی...
یادت میآید، باید مرده باشد نگارنده...
آ...ه میکشی و به "تو" میاندیشی.
آنوقت بلند میشوی و فریاد میزنی "شاید مرده باشد نویسنده".
و با صدای بلند[ولی لگاریتمیک آرام شونده] میشنوی:
شاید مرده باشد نگارنده... شاید مرده باشد نگارنده... شاید مرده باشد نگارنده...
***
سکوت که جای مرگ را میگیرد، نگارنده با خودش میگوید شاید دیگر وقتش شده!
شاید مردهها از پس هجی کردن دوستداشتن بر بیایند...
بلند میشود و پنجره را باز میکند.
مینویسد، پاک میکند، مینویسد، پاک میکند، مینویسد...
نه نمیشود! نمیتواند.
سلا...م میکند. سلام که میکنی [در نهایت تاسف] به زندگی بازمیگردد.
یادش میآید چه بر سر زندهگیاش آوردی که زندگی شد...
حالا نگارنده فهمیده دیگر تا تو راهی نیست! نه زنده، نه مرده...
حالا نگارنده فهمیده دیگر به تو راهی نیست! نه زنده، نه مرده...
حالا نگارنده فهمیده اینگونه اگر بنویسد خواندنش آسانتر میشود.
حالا نگارنده فهمیده دیگر "تو" نمیشود برای "تو".
حالا نگارنده خیال میکند خیلی قبلتر مرده... خیلی قبلتر از اینکه "بمیرد پیش از آنکه بمیرد"... وسط همان روزها که تو زندهگیاش را شبیه زندگی کرده بودی.
که "تو" را زندگی کرده بود...
***
قصهی این روزهام تمام نشده، تمام شدنی هم نبوده از ابتدا...
چه سود اما! قصهای که پیش از شروع مطمئن باشی به رهایی ختم خواهد شد...
// تمو...م
// دیگر نخواهمت خواند...
// رها...
// .
// ح.ق؟!