شوق

آدم اما خانه ساخت ...

شوق

آدم اما خانه ساخت ...

۱ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۷دی

کوه، خیلی چیزها به آدم می‌آموزد!

زیبایی مثلا! یک کلمه‌ی شعارگونه که هیچ وقت نمی‌تواند مفهوم را برساند!
اصالتاً از آن کلماتی است که حسش را نصفه نیمه منتقل می‌کند...
مثلا وقتی "زیبا" صدایت می‌زنم، مطمئنم تو از حالت چهره و صدایم تا انتها می‌روی...
و گر نه که زیبا خواندنت خیانتی بیش به پروردگاری که تو را این چنین فریبا نواخته نیست.

پس حکما انتظار ندارم از این که بگویم کوه زیبایی را به آدم می‌آموزد چیزی دست‌گیر کسی[، شاید جز تو] شود...

یا صبر و استقامت...
اوایل نگاه به قله که می کردم، با خودم می‌گفتم، هه! همه‌اش همین است!
و بعد هر چه می‌رفتم نمی‌رسیدم و نمی‌رسیدم...
کوه به آدم یاد می‌دهد باید تلاش کرد و نزدیکیِ قله، خیال واهی‌ای بیش نیست...
کوه به آدم زندگی کردن را می‌آموزد...

***

...با همه‌ی این تفاسیر اما...
جای کسی انگار عجیب خالی بود...
کوه هم عجیب دونفره می‌شود گاهی، مثل زندگی...
مثل زندگی که بای‌دیفالت دونفره است، و گاهی این دونفره بودنش را می‌نشاند در قلب آدم...


***

ما هم‌چنان به استقامتمان ادامه می‌دادیم و پیش می‌رفتیم...
پاهامان دیگر به مرز بی حسی رسیده بود و از شوق طلوع، خودمان را چرخ می‌زدیم.
ذهن خائن یادآور می‌شود، تو باید آن‌جا می‌بودی...
اصلا تنها لذت بردن، یک‌جای کارش می‌لنگد.

باید بودی تا به تو می‌گفتم دوستت دارم...
باید بودی و می‌گفتم دوستم داری...
تا بشود برایت توضیح دهم که دوست داشتنت، چون آفتاب سحرگاهان که برف بی‌جان را جان می‌دهد... 

راستی!
هیچ میدانستی جان می‌دهی آدم را، زیبا...


***

ملک می‌گفت "تجربه‌ی کوه‌نوردی آدم به اندازه‌ی قله‌هاییه که به فتحش نرسیده."

کوه به آدم زندگی یاد می‌ده...
پختگی هر آدمی تو زندگی، به اندازه‌ی شکست‌هاییه که خورده... به اندازه‌ی تجربه‌های ناموفقش.
وگرنه آدم از شعف به قله رسیدن که چیزی یاد نمی‌گیره! می‌گیره؟


// باید عاشقانه می‌بود...
// همه‌اش اما، انگار عاشقانه نیست...
// تازگی فهمیده‌‎ام، انگار مسائلی وجود دارند که نه مذخرف اند، نه عاشقانه.

// دوست.ت د.ا.ر...م!

// مردان خدا را، جز درد و رنج نمی‌زیبد...

// تمام.

پویا مصدق