شوق

آدم اما خانه ساخت ...

شوق

آدم اما خانه ساخت ...

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۸فروردين

وه! چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم...

وه!‌ چه بی‌رنگ و بی‌نشان که منم...

گفتی اسراااار در میان  ‌آور... کو میان...

سکووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو ت...

گوشه‌ی کنج پیچ و مهره‌ها...

گوشه‌ی گنج بی‌سرانجامی‌ها...

گنج بزرگ خوشگل پوچ بی‌سرانجام...

گنج تهی...

گنج دنیای مدرن..

یادت میاد فرانسیس لعنتــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟
سودای فرااااار فراموش شده؟؟؟
ما کجااااییم؟؟...

***

می‌گفت که تو در چنگ منـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی... چنگ منی...
من چنگ توام زخمه نزن... زخمه نزن...

دل نیست مراااا... من خود شکنم...

یادت میییاااااد لعنتی؟؟؟؟؟؟؟

سودای خودشکنی فراموووش شده؟...

سوداااااااااای دنیاشکنی... ساختتااااار شکنـــــــــــــــــی؟

***

دیگر مرا بگذار و بگذر...

دیگر مرا بگذاااار و ...

دیگر مرا بگذر...

من لعنتـــــــــــــــــــــی؟؟؟؟

"من" از واژگان حذف شده...

***

اون چراغ مسخره هی داره خاموش روشن می‌شه...

اون چراغای مسخره خیلی سریع خاموش و روشن می‌شند... خیلی سریع...

مخصوصا اون بزرگه که اون بالاس، آدمو می‌ترسونه...


// تنگ است بر او هر هفت فلک... چون می‌رود او؟؟..؟؟..؟؟......

// کی شود این رواان من ساکن... این‌چنین ساکن روان که منم...

// این جهان، وآن جهان مرا مطلب... کین دو گم شد در آن جهان که منم...

// هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی... دل...

پویا مصدق