شوق

آدم اما خانه ساخت ...

شوق

آدم اما خانه ساخت ...

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۸ارديبهشت

آدم باید خودش را به نخواستن عادت دهد.
باید بفهمد که هر خواستنی یک نقص است و یاد بگیرد هیچ از دنیا نخواهد و هیچ از دنیا برایش مهم نباشد و از هیچ آن نرنجد.

آدم پیش از هر چیزی باید "خود"کشی کند.
آدم بیش از هر چیزی نیاز دارد "خود"کشی کند.
آدم اصلا هیییچ...

اصلا هیییچ...


اصلا هیییچ........

***

مرگ!
ای بزرگ‌ترین موهبت خداوندی...

چرا رهایم نمی‌کنی از بند؟
چرا رهایم نمی‌کنی از بند خواستن‌ها...
چرا دفن نمی‌کنی نقص‌هایم را زیر خروار...

مرگ...
ای دورترین نزدیک...
دیگر از ذلت خواستن‌ها خسته شده‌ام!
بیا به دامانم پیش از آن که چاره‌ی دیگری نمانده باشد...

***

نه، خواستن مرگ خود ذلت بزرگ‌تری است...
نه... ذلت خواستن...
نخوااااااااااااااااااه فرانسییییییس لعنتی فرامووووش شده!
هییییچ نخواه... هیییچ...


// کاش یه باد بیاد منم ببره...

// ای کاش که جای آرمیدن بودی...

پویا مصدق
۱۲ارديبهشت

آرام.
آهسته...
بی‌صدا........

***

باید دوید...
باید فریاد زد. چون که در کوچه باد می‌یاد...
چون‌که ابتدای ویرانیست...
چون‌که در کوچه باد می‌یاد.
می‌غره آسمون.
درختا حالشون خرابه...
چون که تلق تلق تلق... شتلق...

داره می‌زنه به ریشه‌ تگرگ...

***

تراژدی، در سه پرده
                     از ابتدا.

              آرام.
       آهسته...
بی‌صدا.......

***

تق تق تق! اولش فقط آهسته در می‌زنه...

بعدش شلاق رو در میاره آسمون لعنتی،
شتلق شتلق...
زمین به ستوه می‌یاد...

درختا خسته می‌شن...

تراژدی در دو پرده
        درست میانه‌های راه بود،
         آرام...
بی‌صدا...

***

.

.

.

(این واژه‌ها اصلا از ابتدا برای شطرنجی شدن نوشته شده بودند)

***

"بی‌صدا" خیلی واژه‌ی پر مدعایی‌ است...
خودش اصلا یک عالم صدا دارد...

تراژدی آخر،
      بی‌پرده.


// تمام

پویا مصدق